نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عاشق که میشوی
نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود خواه ، گاهی دیوانه، گاهی آرام ، گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛ تنها ترین هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...
تنها غم میماند کنارت و تنهایی و سیگار
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:44 | |







 
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم..!!!!
 
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!
و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...
تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....
دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم..!!!!



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:43 | |







عید آمد و من نامه به یار نوشتم
عیدانه به آن دلبر و دلدار نوشتم
عید آمد و گویم به عزیزان همه تبریک
تبریکی به تو گل بی خار نوشتم
عید مبارک.
 
عید آمد و من نامه به یار نوشتم
عیدانه به آن دلبر و دلدار نوشتم
عید آمد و گویم به عزیزان همه تبریک
تبریکی به تو گل بی خار نوشتم
عید مبارک.



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 11:20 | |







 
غزلی زیبا از شاعر مستعد فاریاب زمین آقای رحمت الله رَها

كمان اجل

مزرع اين زمانه ايم همه
حاصل يك بهـانه ايم همه
حيرت انگيز داستان غميم
درحقيقت فسانه ايم همه
نيست آسايشي در اين عالم
مرغ بي آشيانه ايم همه
پاي ما بند روزگاران است
د ستبرد شبانه ايم همه
سوي هستي نمي‌رويم به عمر
در عدمگاه روانه ايم همه
زه بود هر نفس كمان اجل
دم تيرش نشانه ايم همه
مرگ ما را كجا كند نابود
زنده‌ی جاويدانه ايم همه
ما به ديوان شعر جلوه‌ی عشق
غزل عاشقانه‌ي ايم همه
هرچه هستيم و نيستيم رها
بنده‌ي آن يگانه ايم هم
 
غزلی زیبا از شاعر مستعد فاریاب زمین آقای رحمت الله رَها
كمان اجل
مزرع اين زمانه ايم همه
حاصل يك بهـانه ايم همه
حيرت انگيز داستان غميم
درحقيقت فسانه ايم همه
نيست آسايشي در اين عالم
مرغ بي آشيانه ايم همه
پاي ما بند روزگاران است
د ستبرد شبانه ايم همه
سوي هستي نمي‌رويم به عمر
در عدمگاه روانه ايم همه
زه بود هر نفس كمان اجل
دم تيرش نشانه ايم همه
مرگ ما را كجا كند نابود
زنده‌ی جاويدانه ايم همه
ما به ديوان شعر جلوه‌ی عشق
غزل عاشقانه‌ي ايم همه
هرچه هستيم و نيستيم رها
بنده‌ي آن يگانه ايم هم

 

پسندیدم · · ·

2 دقیقه پیش ·



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 7:0 | |







 
مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیزنند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
کبود نمیکنند
خراب نمیکنند
تنها سیگاری روشن میکنند و در آن میسوزانند تمام خشم خودرا
تا مبادا به کسانی که دوستش میدارند از گل کمتر گفته باشند...

 
مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیزنند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
کبود نمیکنند
خراب نمیکنند
تنها سیگاری روشن میکنند و در آن میسوزانند تمام خشم خودرا
تا مبادا به کسانی که دوستش میدارند از گل کمتر گفته باشند...
م هرداد



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 6:54 | |







 
زندگي كن به شيوه ي خودت
با قوانين خودت...
مردم دلشان مي خواهد موضوعي براي گفتگو داشته باشند...
برايشان فرقي نمي كند كه خوب باشد يا بد...
موضوع صحبتشان تو هستی ....
پس زندگي كن به شيوه ي خودت...
...

چه خوب ... چه بد....

م هرداد
 
زندگي كن به شيوه ي خودت
با قوانين خودت...
مردم دلشان مي خواهد موضوعي براي گفتگو داشته باشند...
برايشان فرقي نمي كند كه خوب باشد يا بد...
موضوع صحبتشان تو هستی ....
پس زندگي كن به شيوه ي خودت...
...
چه خوب ... چه بد....
م هرداد



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:19 | |







وقتي‌ يه دختر آرومه و داره درو ديوارو نگاه مي‌کنه...
وقتي‌ نگات مي‌کنه ولي‌ چيزي نميگه .....
وقتي‌ تو نگاش ميکني و اون روشو برميگردونه ازت ...
دِ لامصـــب بغلش کن ديگــــــه .. !

 
وقتي‌ يه دختر آرومه و داره درو ديوارو نگاه مي‌کنه...
وقتي‌ نگات مي‌کنه ولي‌ چيزي نميگه .....
وقتي‌ تو نگاش ميکني و اون روشو برميگردونه ازت ...
دِ لامصـــب بغلش کن ديگــــــه .. !
م هرداد



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:0 | |







 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی/

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی/

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه/
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی!!/

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان/
که دل اهل نظر برد که سِری ست خدایی/

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند/
تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی/

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان/
این توانم که بیایم به محلت به گدایی/

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت/
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی/

روز صحرا و سماع است و لب جوی و تماشا/
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی/

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی/

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن/
تا كه همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی/

«سعدی» آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد/
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی/

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده/
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی/
------
سعدی
 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی/
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی/
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه/
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی!!/
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان/
که دل اهل نظر برد که سِری ست خدایی/
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند/
تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی/
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان/
این توانم که بیایم به محلت به گدایی/
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت/
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی/
روز صحرا و سماع است و لب جوی و تماشا/
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی/
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی/
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن/
تا كه همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی/
«سعدی» آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد/
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی/
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده/
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی/
------
سعدی



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:0 | |







 
سفر دراز هجرت بکُجا کشیده مارا

که به دور دور گیتی چو هوا کشیده مارا

به تلاش زنده ماندن همه دست و پا نمودیم

به دیار غیر حالت چو گدا کشیده مارا

همه چیز را که دیدیم ز دیانت خراب است

نه قدر کشیده مارا نه قضا کشیده مارا

زکشاکش حوادث شده ایم چو قاف نی خُشک

به مثال کوه بودیم پر کاه کشیده مارا

نه میان ما تفاهم نه بفکر و رنج مردم

که جدال و جنگ ودعوا به غزأ کشیده مارا

نه هراس از خداوند نه بقول خویش پابند

که حصار نفس ظالم به بلا کشیده مارا

به سُخن کسی چو ما کو و عمل به کار ما نیست

چی غرور نا مناسب به خطا کشیده مارا
 
سفر دراز هجرت بکُجا کشیده مارا
که به دور دور گیتی چو هوا کشیده مارا
به تلاش زنده ماندن همه دست و پا نمودیم
به دیار غیر حالت چو گدا کشیده مارا
همه چیز را که دیدیم ز دیانت خراب است
نه قدر کشیده مارا نه قضا کشیده مارا
زکشاکش حوادث شده ایم چو قاف نی خُشک
به مثال کوه بودیم پر کاه کشیده مارا
نه میان ما تفاهم نه بفکر و رنج مردم
که جدال و جنگ ودعوا به غزأ کشیده مارا
نه هراس از خداوند نه بقول خویش پابند
که حصار نفس ظالم به بلا کشیده مارا
به سُخن کسی چو ما کو و عمل به کار ما نیست
چی غرور نا مناسب به خطا کشیده مارا



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 12:59 | |







 
کنــارت هستند.• تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند.
از پیشــت میروند یک روز. ..کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد.
...دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که
کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه.!!!!!!
نه...... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی
باهــم بودن
 
کنــارت هستند.•	تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند.
از پیشــت میروند یک روز. ..کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد.
...دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که
کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه.!!!!!!
نه...... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی
باهــم بودن



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 12:58 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 35 صفحه بعد