ای که بودی مهد عالی گوهران
از چه هستی خوار و بی نام ونشان
باختر را مایه نازنده گی
بلخ را از توسر افرازنده گی
«جوزجانی» نامدارانت چه شد؟
«گرزیوانی» شیرمردانت چه شد؟
خاک زر خیزت چرا خاکستریست؟
این چه محکومی زچرخ چنبریست؟
...
لیگ آگه خود نه ای از خویشتن
ای عدوی خویشتن هم خویشتن
...
«خیری » این دلدادۀ آواره ات
این اسیر این عاشق بیچاره ات
شرحی ازدرد دل صدپاره گفت
آرزوی خاطر آواره گفت
من فدای انکه در مانت کند
کوششی در راه عرفانت کند.
ما در غم و اندوه تو شریکیم میمنه!